تا عطر حضور تو بیاید در آسمان آبی احساس تا باران بیاورد
عطر تو را به سوی من ، تا زیباتر کن آن احساس عاشقانه من
یک لحظه های چشمهایم را بر روی هم گذاشتم ،
قطره های باران بر روی گونه ام سرازیر میشد ،
به رویاها رفتم ، دلم برایت تنگ شده بود خواستم برای یک لحظه تو را در رویاها ببینم
تا آتش دلتنگی هایم کمی کمتر شود ، تا دلم باز هم به عشق دیدنت آرامتر شود ،
پرنده از شوق این باران با دیدن دیوانه ای مثل من ، عاشقتر شود!
من و بودم سکوت بود و تنهایی و آسمان،تنها می آمد صدای قطره های باران
سکوت رویاهای مرا به حقیقت نزدیک میکرد ، این باران بود که مرا در رویاها برای دیدن تو همراهی میکرد
تو را دیدم ، نمیدانستم درون رویاهایم هستم ، از آن شاخه به سوی تو پریدم ،
تو را در آغوش خودم کشیدم ،گفتم که دلم برایت تنگ شده بود عزیزم
از آن رویا بیرون آمدم ، حس کردم دلم آرامتر شده ، تو در کنار منی و باران تمام شده...
نظرات شما عزیزان:
|